چرایی این تارنما

در ارجمندی پارسی

دردآشنایی، واژه‌ای که می‌توانست فرایند شناخت نشانه‌های بیماری را در پزشکی نمایه کند کنون به فروزه‌ای نیک برای آدمی در زبان پارسی بدل شده‌است. انگار این زبان آرام، استوار و آهنگین که در دامان خود بزرگانی چون فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی و خیام را پرورانده و اندیشه، ادب و فرهنگ سترگ ایران‌مان را در درازنای سده‌ها به دوش کشیده، بیدار است و با ما سر سخن گفتن بسیار دارد. چه‌بسا این گنجینه‌ی پربها می داند که بالندگی و نیکویی ما در بازشناختن دردهای‌مان است. دردهای‌مان است که می تواند پشت شکن باشد و جان‌مان را بفرساید و یا اگر آشنایی با آن‌ها را تاب بیاوریم، مایه‌ی پی‌بردن به ژرفاهایمان گردد و ما را نیک و پایدار نگه دارد. و می‌دانیم نیاکان‌مان آموزه‌ی شادمانی و سرور را نیز از خویش برجای گزارده تا ما را برای بهروزی و تندرستی تهی‌دست ننهاده باشند.

انگیزه

کوتاه سخن این که، برخورد داشتن روزانه با بیماران بسیاری که از سر آگاهی نداشتن خود یا خانواده مایه‌ی بیماری یا بدتر شدن روند آن می‌شده‌اند و یا دیدن رخدادهایی که تنها با اندکی دانش پیشگیری‌شدنی بوده‌اند، مرا بر آن داشت تا گامی هرچند کوچک در راه آموزش همگانی در این زمینه بردارم. تلاشم بر این خواهدبود که نوشتارها ساده و دربرگیرنده‌ی برجسته‌ترین نیازها باشد و تا آن‌جا که بشود از پراکنده‌گویی و ریزشدن‌های بیهوده دوری کنم.

همچنین می‌کوشم تا جایی که به رسایی و شیوایی گفتار آسیبی نرسد و دریافت آن سخت نگردد و دانش من هم از زبان پارسی بگذارد، از واژگان پارسی بهره بگیرم. گفتنی است که هیچ زبانی را خوار نشمرده و باور دارم، داد و ستد فرهنگی هماره راهی برای گسترش و شکوفایی فرهنگ‌ها و اندیشه‌هاست و همه‌ی زبان‌ها و گویش‌ها را ارزشمند می‌دانم. به هر روی گمان می‌کنم، پارسی شناسنامه‌ی ماست و پاس داشتن آن را شایسته می‌دانم. امید که روزی این واژگان گوش‌آشناتر گردند.

 

 

با مِهر

پزشک میلاد روان

دانش آموخته‌ی پزشکی از دانشگاه علوم پزشکی شیراز